«رسواى دل»

همچو نِى، مى نالم از سوداى دل
آتشى در سینه دارم، جاى دل

من که با هر داغِ پیدا ساختم
سوختم از داغِ نا پیداى دل

همچو موجم یک نفس آرام نیست
بس که طوفانزا بود دریاى دل




برای خواندن بقیه شعر به ادامه مطلب بروید.

همچو نِى، مى نالم از سوداى دل
آتشى در سینه دارم، جاى دل

من که با هر داغِ پیدا ساختم
سوختم از داغِ نا پیداى دل

همچو موجم یک نفس آرام نیست
بس که طوفانزا بود دریاى دل

دل اگر از من گریزد، واى من
غم اگر از دل گریزد، واى دل

ما ز رسوایى بلند آوازه ایم
نامور شد هر که شد رسواى دل

خانۀ مور است و منزلگاه بوم
آسمان، با همت والاى دل

گنج منعم، خرمن سیم و زر است
گنج عاشق، گوهر یکتاى دل

در میان اشک نومیدى "رهى"
خندم از امّیدوارى هاى دل

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد